درباره وبلاگ


سایت اخبار ایرانیان پایگاهی است برای کسانی که اهل علم و دانش و پژوهش و هنر هستند و این خواستگاه آنهایی است که بودن را از منظری عمیق مینگرند و وجود آدمی را در نهایت کالبدی مختصر نمی پندارند.
آرشيو وبلاگ



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 1024
بازدید کل : 13952
تعداد مطالب : 157
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

سایت خبری ایرانیان
مرجع اخبار و اطلاعات علمی فرهنگی مذهبی و هنری

 

 

 

در آیه یک‌صد و دوم از سوره مبارکه بقره می‌خوانیم:

وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیاطِینُ عَلَى مُلْكِ سُلَیمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَیمَانُ وَلَكِنَّ الشَّیاطِینَ كَفَرُوا یعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَینِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَیتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یفَرِّقُونَ بِهِ بَینَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیتَعَلَّمُونَ مَا یضُرُّهُمْ وَلَا ینْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا یعْلَمُونَ(البقرة/102)

(و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می‌خواندند پیروی کردند. سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود؛ و) کافر نشد؛ ولی شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند. و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت»، نازل شد پیروی کردند. (آن دو، راه سحر کردن را، برای آشنایی با طرز ابطال آن، به مردم یاد می‌دادند. و) به هیچ کس چیزی یاد نمی‌دادند، مگر اینکه از پیش به او می‌گفتند: «ما وسیله آزمایشیم کافر نشو! (و از این تعلیمات، سوء استفاده نکن!)» ولی آن‌ها از آن دو فرشته، مطالبی را می‌آموختند که بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند؛ ولی هیچ گاه نمی‌توانند بدون اجازه خداوند، به انسانی زیان برسانند. آن‌ها قسمت‌هایی را فرامی‌گرفتند که به آنان زیان می‌رسانید و نفعی نمی‌داد. و مسلماً می‌دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره‌ای نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر می‌دانستند!!)

اگر احتمال‌ها و اختلافهائی را كه ذكر كردیم در یكدیگر ضرب كنیم، حاصل‌ضرب سر از عددی سرسام‏آور در می‏آورد، و آن یك میلیون و دویست و شصت هزار احتمال است (4 × 9 ×× 3 × 4 × 10).


از احادیث چنین بر می‌آید که در زمان سلیمان پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) گروهى در کشور او به عمل سحر و جادوگرى پرداختند سلیمان دستور داد تمام نوشته‌ها و اوراق آن‌ها را جمع آورى کرده در محل مخصوصى نگهدارى کنند (این نگهدارى شاید به خاطر آن بوده که مطالب مفیدى براى دفع سحر ساحران در میان آن‌ها وجود داشته ) 


پس از وفات سلیمان گروهى آن‌ها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند، بعضى از این موقعیت استفاده کرده و گفتند سلیمان اصلاً پیامبر نبود بلکه به کمک همین سحر و جادوگری‌ها بر کشورش مسلط شد و امور خارق‌العاده انجام می‌داد!

گروهى از بنى اسرائیل هم از آن‌ها تبعیت کردند و سخت به جادوگرى دل بستند، تا آنجا که دست از تورات نیز برداشتند.

هنگامى که پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) ظهور کرد و ضمن آیات قرآن اعلام نمود سلیمان از پیامبران خدا بوده است ، بعضى از احبار و علماى یهود گفتند: از محمد تعجب نمی‌کنید که می‌گوید سلیمان پیامبر است در صورتى که او ساحر بوده ؟.

این گفتار یهود علاوه بر اینکه تهمت و افتراى بزرگى نسبت به این پیامبر الهى محسوب می‌شد لازمه‌اش تکفیر سلیمان (علیه‌السلام ) بود، زیرا طبق گفته آنان سلیمان مرد ساحرى بوده که خود را به دروغ پیامبر خوانده و این عمل موجب کفر است .

آیات فوق به آن‌ها پاسخ می‌گوید.

به هر حال نخستین آیه مورد بحث فصل دیگرى از زشت کاری‌های یهود را معرفى می‌کند که پیامبر بزرگ خدا سلیمان را به سحر و جادوگرى متهم ساختند، می‌گوید:(آن‌ها از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می‌خواندند پیروى کردند) (و اتبعوا ما تتلوا الشیاطین على ملک سلیمان ).(1) 

علامه طباطبی مولف تفسیر گرانسنگ «المیزان » در ذیل آیه شریفه می‌نویسد:

مفسرین در تفسیر این آیه اختلاف عجیبی به راه انداخته‏اند، به طوری كه نظیر این اختلاف را در هیچ آیه‏ای از ایشان نمی‏یابیم:

یك) اختلاف كرده‏اند در اینكه مرجع ضمیر (اتبعوا) چه كسانند؟ آیا یهودیان عهد سلیمانند؟ و یا یهودیان عهد رسول خدا (صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏)؟ و یا همه یهودیان؟ 

دو) دومین اختلافشان در این است كه كلمه (تتلوا) آیا به معنای این است كه (پیروی شیطان می‏كنی، و به گفته او عمل مینمائی)؟ یا به معنای این است كه (می‌خوانی)؟ و یا به معنای (تكذیب می‌کنی) می‏باشد؟ 

سه) اختلاف سومشان در این است كه منظور از شیاطین كدام شیاطین است؟ شیاطین جن؟ و یا شیاطین انس؟ و یا هر دو؟ 

چهار) اختلاف چهارمشان در اینست كه معنای (علی ملك سلیمان) چیست؟ آیا كلمه (علی) به معنای كلمه (فی - در) است؟ و یا به معنای (در عهد ملك سلیمان است؟ و یا همان ظاهر كلام با استعلائی كه در معنای كلمه (علی) هست مراد است؟ و یا معنایش (علی عهد ملك سلیمان) است؟ 

پنج)اختلاف پنجمشان در معنای جمله: (ولكن الشیاطین كفروا) الخ است، كه آیا شیطان‌ها بدین جهت كافر شدند كه سحر را برای مردم استخراج كردند؟ و یا برای این بود كه سحر را به سلیمان نسبت دادند؟ و یا آنكه اصلاً معنای (كفروا) (سحروا) می‌باشد؟ 

شش) اختلاف ششم آنان در جمله: (یعلمون الناس السحر) الخ، است كه آیا رسماً سحر را به مردم آموختند؟ و یا راه استخراج آن‌را یاد دادند؟ و گفتند كه سحر در زیر تخت سلیمان مدفون است، و مردم آن‌را بیرون آورده، و یاد گرفتند؟ 

هفت) اختلاف هفتمشان در این است: جمله (و ما انزل علی الملكین) الخ، چه معنا دارد؟ آیا حرف (ما) در این جمله موصوله، و عطف بر (ما) ی موصوله در جمله (ما تتلوا) الخ، است؟ و یا آنكه موصوله و عطف بر كلمه (السحر) است؟ و معنایش این است كه به مردم آنچه را كه بر دو ملك نازل شد یاد دادند؟ و یا آنكه حرف (ما) موصوله نیست؟ بلكه نافیه و واو قبل از آن استینافیه است، و جمله، ربطی به ماقبل ندارد، و معنایش این است كه هیچ سحری بر دو ملك نازل نشد و ادعای یهود بیهوده است؟ 

هشت) اختلاف هشتمشان در معنای انزال است، كه آیا منظور نازل كردن از آسمان است؟ یا نازل كردن از بلندی‌های زمین؟ 

نه) اختلاف نهمشان در معنای كلمه (ملكین) است، كه آیا این دو ملك از ملائكه آسمان بودند؟ یا دو انسان زمینی و دو ملك به كسره لام یعنی پادشاه بوده‏اند؟ - البته اگر كلمه نام‌برده را مانند بعضی از قرائت‌های شاذ به كسره لام بخوانیم - و یا به قرائت مشهور دو ملك به فتحه لام بودند، ولی منظور از آن، دو انسان صالح و متظاهر به صلاح می‏باشد. 

ده) اختلاف دهمشان در معنای كلمه (بابل) است، كه آیا منظور از آن بابل عراق است؟ یا بابل دماوند؟ و یا از نصیبین گرفته تا رأس العین است؟ 

یازده) اختلاف یازدهمشان در معنای جمله (و ما یعلمان) است، كه آیا معنای ظاهری تعلیم مراد است؟ و یا كلمه (علم) به معنای (اعلم - اعلام كرد) است. 

دوازده) اختلاف دوازدهمشان در معنای جمله (فلا تكفر) است، كه آیا معنایش این است كه با عمل به سحر كفر مورز؟ و یا با آموختن و یا با هر دو؟ 

سیزده) اختلاف سیزدهمشان در معنای جمله (فیتعلمون منهما) است، كه آیا ضمیر (منهما) به هاروت و ماروت بر می‌گردد؟ و یا به سحر و كفر؟ و یا معنایش این است كه مردم از دو ملك به جای آنچه كه آن‌ها تعلیمشان كردند، علم بر هم زدن میانه زن و شوهر را آموختند، با اینكه آن دو از آن كار نهی كرده بودند. 

چهارده) اختلاف چهاردهمشان در جمله (ما یفرقون به بین المرء و زوجه) است، كه آیا با سحر میانه زن و شوهر محبت و دشمنی ایجاد می‏كرده‏اند، و یا آنكه یكی از آن دو را مغرور ساخته، و به كفر و شرك وامی‏داشتند، و میانه زن و شوهر اختلاف دینی می‏انداختند؟ و یا با سخن چینی و سعایت، بین آن دو را گل‏آلود نموده و سرانجام جدائی می‏انداختند؟. 

این بود چند مورد از اختلافاتی كه مفسرین در تفسیر جملات و مفردات این آیات و متن این قصه دارند. البته اختلاف‌های دیگری در خارج این قصه دارند، هم در ذیل آیه، و هم در خود قصه، و آن این است كه آیا این آیات در مقام بیان داستانی است كه در خارج واقع شده، یا آنكه می‌خواهد مطلبی را با تمثیل بیان كند، و یا در صدد معنای دیگر است، كه اگر احتمال‌ها و اختلافهائی را كه ذكر كردیم در یكدیگر ضرب كنیم، حاصل‌ضرب سر از عددی سرسام‏آور در می‏آورد، و آن یك میلیون و دویست و شصت هزار احتمال است (4 × 9 ×× 3 × 4 × 10).

 

فرآوری: شکوری - شبکه تخصصی قرآن تبیان



30 / 11برچسب:, :: 23:23 ::  نويسنده : سایت خبری ایرانیان

 

 

بِسم الله الرّحمنِ الرّحیم

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى‏ کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلین

پس چون شب بر او پرده افکند، ستاره‌ای را دید. گفت: این پروردگارِ من است. و آن‌گاه چون غروب کرد گفت: غروب‌کنندگان را دوست ندارم. انعام 76

 


• اگر کسی آمد و نشست و با شما بحث کرد که چرا این خدا را می‌پرستید، جوابش را چی می‌دهید؟! خب لابد اوّل می‌نشینید و ثابت می‌کنید که این خدا وجود دارد که بعد برسید به این‌که چنین خدایی شایسته پرستش است. شایسته‌ی ربوبیت است. می‌توانید از طریق برهان علّیت، برایش صغری کبری بچینید و آخرش برسید به یک علّت تامّه. و بگویید این علّت تامّه اسمش خداست. همان «الله» ماست. یا با برهان نظم، به مشاهده و دقت توی آفرینش دعوتش کنید و بعد بگویید ناظمِ این مجموعه، همان خدایِ ماست و ‌چنین خدایی را مگر می‌شود نپرستید؟ یا شاید با ردّ دور و تسلسل، با برهان صدیقین و اصالتِ وجود یا... نمی‌دانم. فکر می‌کنید قانع می‌شود؟!

 

• شب رسیده بود و ستاره‌پرست‌ها خدایشان را نشانِ ابراهیم داده بودند. ابراهیم (ع) گفته بود؛ باشد قبول، فرض می‌کنم این ربّ من است. چند ساعت بعد، ستاره که غروب کرده بود، برای ردّ پرستش آن ستاره فقط یک جمله گفته بود. گفته بود: من این خدا را دوست ندارم. «من غروب‌کننده‌ها را دوست ندارم». و این دوست‌داشتن و دوست‌نداشتن اگر از فطرتِ آدم‌ها بیاید، انگار محکم‌ترین دلیل است برای ردّ، برای اثبات. خدایی که نتواند محبّت فطریِ آدم را به خودش جلب کند، مستحق ربوبیت نیست. علّامه توی المیزان‌ش ذیل همین آیه، می‌گوید : «دوست‌نداشتنِ چیزی با ربوبیت‌ش منافات دارد. بین رب و مربوب یک ارتباط حقیقی وجود دارد که محبّت می‌آورد. ربوبیت ملازم با محبوبیت است». داشتم فکر می‌کردم اسم این برهان را باید بشود گذاشت «برهانِ دوست‌داشتن». 

 

• اگر کسی آمد و نشست و با شما بحث کرد که چرا این خدا را می‌پرستید، باید بشود در جوابش دوردست‌ها را نگاه کرد و فقط گفت: من خدایی را می‌پرستم که دوستش داشته باشم.


نویسنده : مریم روستا



30 / 11برچسب:, :: 23:23 ::  نويسنده : سایت خبری ایرانیان

 

 

 

زلزله بم را به یاد می‌آورید؟ 

تیتر روزنامه های جمعه پنجم دی ماه 82: زمین‌لرزه شهرستان بم را تکان داد!

زلزله جان بیش از صد هزار نفر رادر زمانی کمتر از 12 ثانیه گرفت.

شهر کهنی که زلزله ویرانگر تار و پودش را در کم‌ترین زمان ممکن درهم‌پیچید.

زمانیکه اهالی بم درخوابی آرام بودند و هیچ نمی‌اندیشیدند که فردایی برای آنان نخواهد بود.

صلابت نخل‌های خرما، آهنگ دلربای خنده‌های کودکانه، صدای پرتقال‌فروش محله که تا آخرین دانه‌ی پرتقال‌ها را نمی‌فروخت دست از سراهالی برنمی‌داشت، شکایت پیرزنی که از بیماریش رنج می‌برد و آرزوی مرگ داشت. نگاه‌های نگران مادری که با دعا و صلوات دخترش را به خانه بخت می‌فرستاد، دست‌های نیایش زهرا که به آسمان بلند بود و آرزو می‌کرد که خدا را از نزدیک ببیند. 

مثل تصاویر فیلمی کوتاه به سرعت از مقابل دیدگان می‌گذرند، گویا اصلا چنین شهر و مردمانی در تاریخ نبوده است.

گویا این خاک کویری همیشه مهمان سکوت مرگبار کویرنشینانش بوده است...

آری! مرگ نزدیک است. آنقدر نزدیک که شاید حسرت آخرین نگاه بر چشمان بهت زده‌مان بماند.

حادثه بم نمونه‌ای کوچک از صدها زلزله‌ای است که زمین شاهد بوده و خواهد بود.

آنان که باورمندانه حقیقت مرگ را پذیرفته‌اند آنرا شربتی خوش‌گوار، جامه ای خوشبو و مرکبی راهوار تا سرای جاوید یافته‌اند.

قرآن کریم از انسان می‌خواهد تا در آنچه می‌بیند بیاندیشد و عبرت بگیرد.

پرورگار متعال درباره تغییر و تحولات زمین می‌فرماید :

مثل زندگی دنیا همانند آبی است که از آسمان نازل کرده‌ایم که در پی آن گیاهان زمین که مردم و چهارپایان از آن می‌خورند، می‌روید، تا زمانیکه زمین زیبایی خود را یافته و آراسته می گردد و اهل آن مطمئن می‌شوند که می‌توانند از آن بهره‌مند گردند، ناگهان فرمان ما شب هنگام یا روز فرا می‌رسد و آن چنان آن را درو می‌کنیم که گویی دیروز، هرگز چنین کشتزاری نبوده است، اینگونه آیات خود را برای گروهی که می‌اندیشند شرح می‌دهیم. (یونس/24).

آری.

اینجا دنیاست... ناپایدار و زودگذر. و به قول سعدی: آنچه را نپاید، دل بستگی نشاید.

کشتزار پهناوری که از گزند حوادث در امان نیست..

انسان در این دنیا میهمان است.

پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در این خصوص می‌فرماید:

هیچ کس در دنیا نیست مگر اینکه میهمان است و مال او امانت، پس میهمان می‌رود و امانت برگردانده می‌شود.(1) 

دنیا سفری است کوتاه و انسان مسافر. 

در روایتی دیگر(2) از پیامبر خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پرسیدند: انسان در دنیا چگونه است؟

فرمود : همانند جوینده قافله‌ای که دامن، بالا زده است.

پرسیدند : چقدر در این دنیا اقامت دارد؟

فرمودند: به اندازه کسی که از قافله جا مانده است.

پرسیدند : پس فاصله دنیا وآخرت چقدر است؟

فرمودند:یک چشم بر هم زدن که خدای عزو جل می‌فرماید: آن روز پندارند که به جز ساعتی از روز درنگ نداشته‌اند.

دنیا، کتاب قانون است، اگردر آن اندیشه کنیم و قوانینش را بخ درستی بیاموزیم، خواهیم دانست که سرای ناپایدار است و تغییراتش همیشگی است.

دیده حقیقت بین می‌خواهد تا عبرت بگیرد.

اگر چه هر حیاتمندی بر حسب طبیعتش خواهان زندگی است و به همان نسبت از مرگ گریزان؛ اما از این خواب جان آرام شیرین، نه باید هراسید و نه روی گرداند.

آنان که باورمندانه حقیقت مرگ را پذیرفته‌اند آنرا شربتی خوش‌گوار، جامه ای خوشبو و مرکبی راهوار تا سرای جاوید یافته‌اند.

اینان پیش ازآنکه اجلشان در رسد خود مرده اند: موتوا قبل أن تموتوا(بمیرید پیش از آنکه بمیرانندتان)

بار خود را بسته و آماده در آستانه مرگ ایستاده اند.

با این همه، انسان، این تماشاچی هر روزه ی مستند مرگ در هر کوی و برزن، زمانی به واقعیت « مرگ همین نزدیکی است » پی خواهد برد که خود تجربه کند و پیش از آن حتی دمی به حال زار خود نمی اندیشد که به کجا و کدامین سو، ره می پیماید: فَأَینَ تَذْهَبُونَ(پس به کجا می‌روید؟!)«التکویر/26»

 

پس دانستیم که :

برای دست یافتن به زندگی رضایت بخش، لازم است قوانین زندگی را بشناسیم. در کتاب آسمانی و روایات معصومین (علیهم السلام) این قوانین به خوبی بیان شده است. انسان مسافر جاده زندگی است باید قبل از آنکه وقت سفر تمام شود بهترین توشه را بردارد.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. ارشادالقلوب /ص 23.

2. روضه الواعظین /ص 491




نویسنده: مهدیه خانی



30 / 11برچسب:, :: 23:23 ::  نويسنده : سایت خبری ایرانیان

 

 

 

مرهمی برای دردهایم/ برگرفته‌ای از آیات جزء بیست و هشتم




حضور خداوند در هر نجوا:

الم تر ان الله یعلم ما فی السموات و ما فی الارض ما یکن من نجوی ثلثه الا هو رابعه‌ام و لا خمسه الا هو سادسهم و لا ادنی من ذلک...(7/ مجادله)

خداوند نه جسم است و نه عوارض جسمانی دارد و به همین دلیل،‌ زمان و مکانی برای او تصور نمی‌شود؛‌ ولی در عین حال اگر تصور کنیم که ممکن است جایی باشد که خدا در آنجا حاضر و ناظر نباشد، او را محدود کرده‌ایم.

به تعبیر دیگر،‌ او احاطه علمی به همه چیز دارد؛‌ در عین این که مکانی برای او متصور نیست. به علاوه فرشتگان او همه جا حاضرند و همه اعمال را ثبت می‌کنند.


امام علی(ع):‌ منظور از این آیه این است که موجودات (اعم از فرشتگان و مقربان الهی)با قدرتی که به آن‌ها بخشیده‌ایم،‌ بر تمام مخلوقاتش سلطه دارند،اگر کاری انجام دهند (گویی) خدا چنین کرده است.

امام علی(ع) در جواب یک دانشمند مسیحی که پرسید: خداوند کجاست؟ فرمودند:‌ او در اینجا و در آنجا،‌ در بالا و پایین و محیط به ما است و همواره با ما و این است منظور از سخن خدا که سه نفر به اهم نجوا نمی‌کنند مگر اینکه خداوند چهارمین آن‌هاست.

خیل کسی است که در مورد آنچه دارد،‌ بخل می‌ورزد ولی شحیح هم به آنچه در دست مردم است بخل می‌ورزد و هم به آنچه خود در اختیار دارد؛‌ 

مؤمنان با دشمنان خدا و رسولش دوستی نمی‌کنند:

لا تجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او ...(22/ مجادله)

این آیه از کوبنده‌ترین آیات قرآن است که به مؤمنان هشدار می‌دهد که جمع میان محبت خدا و محبت دشمنان خدا در یک دل ممکن نیست و باید از میان این دو،‌ یکی را برگزینند. اگر راستی مؤمنند،‌ باید از دوستی دشمنان خدا به پرهیزند و گرنه ادعای ایمان نکنند.

محبت پدران و فرزندان و برادران و اقوام بسیار خوب است و نشانه زنده بودن عواطف انسانی است؛‌ اما هنگامی که این محبت ر در روی محبت خدا قرار گیرد،‌ ارزش خود را از دست می‌دهد.

بنابراین خط حزب الله،‌ همان ولایت خدا،‌ پیامبر و اوصیای او و بریدن از غیر ایشان است. در مقابل،‌ هنگام توصیف حزب شیطان بارزترین نشانه‌های آن‌ها را همان نفاق و دشمنی با حق و فراموشی یاد خدا و دروغ و نیرنگ می‌شمرد.

رستگاری؛‌ بازداشتن نفس از بخل و حرص:‌

والذین تبوءو الدار و الایمان من قبله‌ام یحبون من هاجر الیهم و لا یجدون فی صدورهم حاجه مما اوتوا و یؤثرون...(9/ حشر)

شح به معنای بخل توأم با حرص است؛‌ به طوری که به صورت عادت در آید. 

در حدیثی می‌خوانیم امام صادق به یکی از اصحاب خود فرمود:‌ آیا می‌دانی شحیح کیست؟

او در جواب عرض کرد:‌ منظور بخیل است. امام فرمود:‌ شح از بخل شدیدتر است بخیل کسی است که در مورد آنچه دارد،‌ بخل می‌ورزد ولی شحیح هم به آنچه در دست مردم است بخل می‌ورزد و هم به آنچه خود در اختیار دارد؛‌ تا آنجا که هر چه را در دست مردم می‌بیند آرزو می‌کند که آن را به چنگ آورد؛‌ از طریق حلال یا حرام،‌ و هرگز به آنچه خداوند به او روزی داده قانع نیست.

در حدیث دیگری می‌خوانیم:‌ شح و ایمان در قلب مرد مسلمان جمع نمی‌شود؛‌ همان گونه که غبار راه خدا و دود جهنم درون یک انسان گرد نمی‌آید.

اگر قرآن بر کوه‌ها نازل می‌شد،‌ از هم می‌شکافتند:

لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیه الله ...(22/ حشر)

بسیاری از مفسران،‌ این آیه را به صورت تشبیه تفسیر کرده و گفته‌اند که هدف،‌ بیان این نکته است که این کوه‌ها با همه صلابت و استحکامی که دارند اگر عقل و احساس داشتند و این آیات به جای قلب انسان‌ها بر آن‌ها نازل می‌شد،‌ چنان به لرزه در می‌آمدند که از هم می‌شکافتند؛‌

اما گروهی از انسان‌ها چنان قساوتمند و سنگدل هستند که کم‌ترین تغییری در آن‌ها رخ نمی‌دهد.

بعضی دیگر،آن را بر ظاهرش حمل کرده و گفته‌اند:‌ تمام موجودات این جهان برای خود نوعی درک و شعور دارند و اگر این آیات بر آن‌ها نازل می‌شد به راستی از هم متلاشی می‌شدند.

همه مصائب به فرمان اوست؟

ما اصاب من مصیبه الا به اذن الله و من یؤمن بالله یهد قلبه و الله به کل شیء علی‌ام(11/ تغابن)

بدون شک همه حوادث این عالم به اذن خداست؛‌ چرا که به مقتضای توحید افعالی،‌ در تمام هستی چیزی بدون اراده حق تحقق نمی‌پذیرد،‌ ولی از آن رو که مصایب همیشه چون علامت سوالی در اذهان جای داشته،‌ به ویژه روی آن تکیه شده است.

در اینجا این سوال مهم مطرح است که موجب بسیاری از این مصایب،‌ ظلم ظالمان و اراده جباران است یا خود انسان بر اثر کوتاهی یا ارتکاب خلاف باعث آن شده است؛‌ آیا این‌ها هم به اذن خداست؟

در پاسخ باید گفت:‌ از مجموع آیاتی که درباره مصایب در قرآن آمده،‌ بر می‌آید که مصایب بر دو گونه است: یکم،‌ مصایبی که با طبیعت زندگی انسان سرشته شده و اراده بشر کم‌ترین تأثیری در آن ندارد؛‌ مانند مرگ و میر و قسمتی از حوادث دردناک طبیعی. دوم:مصایبی که انسان‌ها به نحوی در آن نقش دارند.

قرآن درباره دسته یکم می‌گوید که این گروه از مصیبت‌ها به اراده خدا اتفاق می‌افتد و درباره دسته دوم می‌گوید که به خاطر اعمال خودتان دامانتان را می‌گیرد.

بنابراین کسی نمی تواندبه این بهانه که تمام مصایب از سوی خداست،‌ در مقابل ظالمان سکوت کند و به مبارزه بر نخیزد و نیز نمی‌تواند به این بهانه دست از مبارزه با بیماری‌ها و آفات و مبارزه با فقر و جهل بردارد.

البته حتی در مصایبی که خود انسان در آن نقشی دارد،‌ تأثیر این اسباب،‌ از ناحیه خداوند و به اذن و فرمان اوست که اگر او اراده کند هر سببی بی رنگ و بی اثر می‌شود.



منبع: راسخون



 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم  


وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ (11)أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـکِن لَّا یَشْعُرُونَ (12)

هنگامی که به آنان گفته شود: «در زمین فساد نکنید» می‌گویند: «ما فقط اصلاح‌کننده‌ایم»! آگاه باشید! این‌ها همان مفسدانند؛ ولی نمی‌فهمند. / سوره مبارکه بقره آیات 11 و 12

این آدم‌ها که تو از آن‌ها حرف می‌زنی، آدم‌های دیگری هستند انگار... آدم‌هایی که نه کفرشان علنی است نه شرکشان مشهود... آدم‌هایی که حتی ممکن است، بدی ظاهری هم نداشته باشند. اما گره انداختند بر پیشانی محمد، امین‌ات که رنج را مهمان قلب مهربان آخرین فرستاده‌ات کردند




نوبت اول : آنچه دیگران گفته‌اند 

«این آیت را بر جهودان تفسیر کرده‌اند، و بر منافقان نیز تفسیر کرده‌اند. اگر بر جهودان رانی، آن بود که ایشان را گفتند تباهی مکنید در زمین به کتمان نعت و صفت محمد علیه‌السلام در تورات و به تعویق مردمان از دین محمد. 

ایشان گفتند صواب خود این است که ما می‌کنیم.

و گر بر منافقان رانی، آن بود که ایشان را گفتند تباهی مکنید در زمین به نفاق و تخلیط ...

ایشان گفتند معاذ اللَّه، انما نحن مصلحون، ماییم مصلحان و نیک کاران و نیک‌خواهان مؤمنان را انکار کردند از نفاق. 

و گفته‌اند مراد ایشان از «انما نحن مصلحون» آن بود که صواب خود این است که ما می‌کنیم به نفاق برزیدن، که یکسر دل فرا محمد و دین او ندهیم زیرا که باشد که کار او پیش نشود. 

آن گه ما فرومانیم پس اکنون به زبان با او می‌باشیم تا آمن و معاف می‌رویم و به دل بر دین خویش می‌باشیم 

چنان که خردمندان و زیرکان کنند. 

خدا گفت : أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ: بدان که‌ایشانند ایشان تبه کارانند، و لکن، نمی‌دانند.» 1

 

نوبت دوم : بازخوانی آیه

از همین اول، خوف را می‌گذاری کنارِِ رجای «بسم الله الرحمن الرحیم»ِ اول کتابت

و دو بال ترس و امید را وصله شانه‌هایم میِ‌کنی تا توان پریدن و زمین نخوردن و اوج گرفتن داشته باشم 

این آیه‌ات هراس می‌اندازد به جان من. 

دروغ چرا؟ 

از وعده های جهنم و وعیدهای عذابی این طرف و آن طرف که به کافرانی که از کفرشان دست نمی‌کشند؛ به مشرکینی که شرک با جانشان در آمیخته و به بدکارانی که هرگز باز نگردند داده ای؛ این قدر نمی‌ترسم، که از آیه های پی در پی و کلمه‌هایش می‌ترسم. که انگار کافر و مشرک و بدکار، ادعای اصلاح ندارد. که شاید اصلاً ته ته دلشان هم بدانند که کج، راه رفته‌اند، که راه کج رفته‌اند  

اصلاً شاید کافر، بعد از شنیدن صدای پیامبرت (صلی الله علیه و آله و سلم)، مؤمن شود به خدایی تو 

مشرک، نشانه های رسولت (صلی الله علیه و آله و سلم) را که ببیند، بتش را بشکند و سجده کند به خدایی که یکی است.

بدکار، زانو بزند در آستان مهربانی‌های حبیبت (صلی الله علیه و آله و سلم) و به سوی تو برگردد. 

اما این آدم‌ها که تو از آن‌ها حرف می‌زنی، آدم‌های دیگری هستند انگار... 

آدم‌هایی که نه کفرشان علنی است نه شرکشان مشهود... آدم‌هایی که حتی ممکن است، بدی ظاهری هم نداشته باشند. 

اما گره انداختند بر پیشانی محمد امین‌ات (صلی الله علیه و آله و سلم). 

که رنج را مهمان قلب مهربان آخرین فرستاده‌ات (صلی الله علیه و آله و سلم) کردند. 

تو از آدم‌هایی حرف می‌زنی که به اسم اصلاح، فساد می‌کنند. 

کسانی که حتی نمی‌دانند، فساد است، آنچه می‌کنند. 

نخواه که پرده بیفتد روی ادراک من

من از این بد بودن‌ها و ندانستن‌ها بیشتر از بد بودن دانسته می‌ترسم.

فکرش را بکن.

عمری راه بروی. گمان خوب بودن، درست بودن، خوب راه رفتن در جانت رخنه کند

بعد که دیگر وقتی برای زندگی نبود، تازه بفهمی که تمام این مدت فساد کرده ای. عمرت ضایع شده 

که کج رفته‌ای و نفهمیده‌ای. که بیراهه را با راه اصلی اشتباه گرفته‌ای. 

من از این بد بودنِ ندانسته می‌ترسم 

اگر بدم...

اگر بسیار بدم...

به این بدی آگاهم کن 

نکند روحم خبردار بدی‌هایم نباشد 

نکند عمری به هوای اصلاح...به هوای خوب بودن...بد شده باشم!

نکند آنقدر بد بشوم، که این قلب، این چشم‌ها، این گوش‌ها، پرده پوش شود. 

که این قلب، برای دوست داشتن تو جا نداشته باشد

که این چشم‌ها، ببینند و نفهمند 

این گوش‌ها، بشنوند و درک نکنند.

من از این آیه های پی در پی می‌ترسم. 

 

نوبت سوم : فراموشمان نشود

یادم باشد فاصله اصلاح تا فساد، اندک است ... خیلی خیلی اندک...



نویسنده: زهرا نوری لطیف

شبکه تخصصی قرآن تبیان



 

 

 

سوره مبارکه بقره آیه 21: 

یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون

ای مردم! پروردگارتان -که شما را آفرید- و کسانی که پیش از شما بوده‌اند را پرستش کنید تا پرهیزگار شوید / 

 

نوبت اول: 

علی بن الحسین علیه‌السلام، در تفسیر آیه می‌فرمایند: 

منظور از "الناس"، مکلفین از فرزندان آدم علیه‌السلام هستند. "اعبدوا ربکم" به این معنی است که خدا را اطاعت کنید و معتقد باشید که خدایی جز او نیست، شریکی ندارد و بی‌شبیه و مثل و مانند است، عادلی است که ظلم نمی‌کند، بخشنده‌ای است که بخل نمی‌ورزد، شکیبایی است که در عقوبت شتاب نمی‌کند؛ و مؤمن باشید که محمد صل الله علیه و آله و سلم، فرستاده اوست و خاندان او، افضل خاندان هستند و علی بن ابیطالب علیه‌السلام برترین اوصیا است و یاران او، بهترین یاوران هستند و امت او، برترین امت‌ها هستند. *

 از کلمه‌هایت دوست داشتن می‌بارد. حمایت می‌بارد. انگار ایستاده‌ای پشت سر حبیبت تا دلش قرص شود به بودن تو ... تا پشتش گرم باشد به حضور دائم تو ... تا آنجا که مبارز بطلبد برای آوردن آیه ای، سوره ای، شبیه آیه های این کتاب.

نوبت دوم:

من و شما هم اسمیم یعنی مادرم، اسم مرا به عشق شما محمد گذاشتند، شاید که من هم خوب شوم زیر سایه این نام بلند؛ که نشدم ...یعنی نه امین و امانت‌دارشدم و نه خلق و خویم به شما رفت و نه لب‌هایم به لبخندهای محمدی نشست. با این همه، گشته‌ام. خیلی دنبال شباهت خودم با شما - غیر از این اسم - گشته‌ام ... من اما این را خوب می‌دانم که هر چه بگردم، راه به جایی نمی‌برم که پیدا کردن شباهتی میان خودم با شما راهی است که ته‌اش بن بست است. که نمی‌توانم بین بسیاری خوبی‌های شما و بدی‌های خودم نقطه مشترکی پیدا کنم. اما دوستتان داشته‌ام. از همان اول بچگی که با شنیدن اسم شما شادی می‌دوید زیر پوستم، مهرتان افتاد به دلم. از همان وقتی که توی مدرسه سرم را بالا گرفتم و به خانم معلممان گفتم که اسمم محمد است و هم اسم شما؛ دوستتان داشته‌ام. 

من این سال‌ها فقط دوستتان داشته‌ام بی‌آنکه شباهتی بین خودم و شما پیدا کنم. 

که از وصف شما هم نور می‌بارد، روشنی می‌بارد؛ اما من تاریک تاریکم. که شما سفیدی ... سفیدتر از برف امسال که شاخه های درخت خرمالوی حیاط خانه را پوشاند، من اما سیاه سیاهم. 

اما نوری ته دلم هست. نقطه مشترکی میان ما هست. رشته وصلی که هرگز پاره نمی‌شود. خدای ما یکی است. خدای خوبی‌های شما و بدی‌های من یکی است. خدایی که شما را آفرید، همانی است که مرا خلق کرد. خدای سال سی‌ام عام‌الفیل، خدای سال شصت و هقت شمسی هم هست. همه این‌ها یعنی میان من و شما جز این اسم بزرگ، خدای مشترکی داریم.

 

نوبت سوم: 

یادم باشد سرم که به سجده فرود آمد؛ خدا را به خاطر آفریدن تو شکر کنم.

××××××

سوره مبارکه بقره آیه 23:


و ان کنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا به سوره من مثله و ادعوا شهدائکم من دون الله ان کنتم صادقین 

و اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل کرده‌ایم تردید دارید، همانند آن را بیاورید و گواهان خود را – غیر از خدا – (برای این کار) فرا بخوانید اگر راست می‌گویید.

 

نوبت اول: 

قرآن همه منکران را دعوت به مبارزه با قرآن و همانند یک سوره مانند آن می‌کند تا عجز آن‌ها دلیلی باشد، روشن بر اصالت این وحی آسمانی در رسالت الهی آورنده آن، سپس می‌گوید: تنها خودتان به این کار قیام نکنید بلکه «تمام گواهان خود را جز خدا دعوت کنید (تا شما را در این کار یاری کنند) اگر در ادعای خود صادقید. *»  

   

نوبت دوم : 

حال بنده‌ات را وقت نزول این آیه‌ها نمی‌دانم. کتاب‌های تفسیر تاریخی و شأن نزول‌ها را هم کنار می‌گذارم و غرق کلمه‌های آیه می‌شوم. از کلمه‌هایت دوست داشتن می‌بارد. حمایت می‌بارد. انگار ایستاده‌ای پشت سر حبیبت تا دلش قرص شود به بودن تو ... تا پشتش گرم باشد به حضور دائم تو ... تا آنجا که مبارز بطلبد برای آوردن آیه ای، سوره ای، شبیه آیه های این کتاب. که بگوید همه‌تان هم جمع شوید، باز هم نمی‌توانید آیه ای بیاورید در غایت شکوه و در اوج زیبایی...

 

نوبت سوم : 

یادم باشد که تو، نشانه‌هایت را برای بندگانت می‌فرستی. 



نوشته‌ی: زهرا نوری لطیف

شبکه تخصصی قرآن تبیان



30 / 11برچسب:, :: 20:46 ::  نويسنده : سایت خبری ایرانیان

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خداوند ِ بخشنده بخشایشگر/ حمد 1

نوبت اول : 

آمده بودند از او بپرسند که معنی بسم الله الرحمن الرحیم چیست ؟ از او که مرد بحث و درس و حدیث بود. از ابوعبدالله جعفربن محمد علیه السلام. در محضرش نشسته بودند ، در جواب شنیده بودند که اسم از سمه است و سمه ، داغ است. چون بنده ای از سر مهر بسم الله می گوید ، معنی اش این است که داغ ِ بندگی ِ خداوند را دارم و از اهل و کسان او هستم. هر پادشاهی داغی بر دارایی های خود می گذارد تا طمع دیگران از او بریده شود و هرچه که داغ ِ سلطان دارد ، از آسیب دیگران آسوده است و عزیز و مصون و محترم و مکرم *.

 

نوبت دوم :  

گاهی دل ِآدمها می رود پی ِداشتن ِخدایی که عزیز است ، ملیک ِمقتدر است ، جبار و قدیر ِمقتدر است 

خیلی وقتها هم نیازمان می افتد به خدایِ نرم و نزدیک همین حوالی که نشسته است میان ما و قلب هایمان 

خدای ِ منتظر ِلحظه بازگشت 

خدایی که دو دستش باز ِ باز باشد ...

هرگونه که می خواهد ببخشد و ببخشاید و هر گز نیازی نباشد که بگوید چرا؟

و این روزها نیاز ما افتاده است به خدایی ایستاده میان عدل و رحمت.

خدایی که دو بال بیم و امیدمان را با هم بخواهد.

خدایی که شکوه بی نظیر و مهربانی بی بدیلش را در همان بنای سنگی دیدم.

همان بنایی که هنوز هم نمی دانم بیشتر مسجد است یا کلیسا.

که مومن بشوم به شمسه ها و تشدید های روی لام های الله های کار شده روی سقف.

یا مریم علیها سلام محو دیواهای بلند و مسیح کوچک در آغوشش و بال فرشته هایی را باور کنم.

که دور سر مسیحش می گردند.

مسجد، کلیسایی که برای من شده است نماد الله ِ بسم الله الرحمن الرحیم

نماد رب العالمین ِ سوره حمد 

که هم الرحمن الرحیم است هم مالک یوم الدین

همان خدایی تواب رحیم است که ملیک مقتدر هست  

خدای بزرگترین بنای سنگی دنیا که شکوه و مهر را با هم دارد 

گاهی دل ِآدمها می رود پی ِداشتن ِخدایی که عزیز است ، ملیک ِمقتدر است ، جبار و قدیر ِمقتدر است خیلی وقتها هم نیازمان می افتد به خدایِ نرم و نزدیک همین حوالی که نشسته است میان ما و قلب هایمان، خدای ِ منتظر ِلحظه بازگشت، خدایی که دو دستش باز ِ باز باشد ...

 
نوبت سوم :

وقت گرفتاری ، یادم باشد که خدا از همه به من مهربانتر است. (1) 

 


الم

از رموز قرآن است / سوره مبارکه بقره 1

نوبت اول: 

عرب است و صاحب تفسیر. کنیه اش ابواسحاق است ؛ ابواسحاق ثعلبی. از امام هشتم ما ، حضرتش علی بن موسی الرضا علیه السلام ، در معنی و تفسیر الم روایتی نقل می کند که حضرتش علیه السلام فرمودند که از پدرم ابوعبدالله جعفر بن محمد علیه السلام در معنای الم پرسیدند. 

فرمود : 

1. در الف نمونه‏هایى از صفات خدا است به این ترتیب که الف ابتداء حروف است و خداوند ابتداى جهان 

2- الف مستقیم است و انحراف ندارد و خداوند عدل مطلق است 

3- الف فرد و تنها است و خدا بى نظیر و واحد است 

4- الف به حروف دیگر چسبیده نیست ولى حروف دیگر بدان پیوسته‏اند خدا با صفات مخصوص و ویژه اش از همه خلق جداست ولى همه موجودات به او پیوستگى دارند.

5- الف از الفت و انس مشتق است زیرا او سبب تركیب و تألیف حروف دیگر میشود همانطور كه خداوند سبب الفت خلق، و تركیب و تالیف جهان آفرینش است.* 

 

نوبت دوم: 

کتاب و دفتر مشق اول دبستانت را زیر و رو کنی 

کتابهای ریشه شناسی لغت و زبان شناسی دانشگاه را هم به هم بریزی

باز هم چیزی دستگیرت نمی شود

الف را می شناسی...لام هم که با درس لاله یاد گرفتی...میم هم که مثل مادر!

اما حرفها گاهی با همه آشنایی شان غریب می شوند و ناآشنا

اما کسی هست که همه حرفها را می شناسد. 

کسی که می آید و رمز الفباهای ناخوانا را می داند

کسی که راز و رمزها به اشاره او گشوده می شوند 

و ما گاهی حکایتمان می شود حکایت این حروف درهم...به همین سهل ممتنعی

که با همه سادگیشان ناخوانا مانده اند

گاهی به هم می پیچیم...ناخوانا می شویم

گاهی حتی می شویم شبیه الفبای منسوخ کتیبه های میخی که کسی خواندنش را نمی داند

اما کسی که می آید و رمز حرف های ناشناخته را می داند

راز جان منسوخ ما را هم می داند.

نوبت سوم : 

یادم باشد تنها اوست که زبان رمز خدا را خوب می داند. (2)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. گزیده تفسیر کشف الاسرار و عده الابرار میبدی

2. تفسیر مجمع البیان فی تفسیر القرأن  



نویسنده: زهرا نوری لطیف 

شبکه تخصصی قرآن تبیان



 

 

بعضی صبح‌های زود، پیامبر از خانه بیرون می‌رفت تا به کارهای مردم رسیدگی کند یا به بازار می‌رفت تا نان یا خرمایی تهیّه کند و به خانه بیاورد. در راه، پشت در خانه، نگاهش به آشغال‌ها، خاکروبه‌ها، غذاهای فاسد و میوه های گندیده می‌افتاد. بوی بدآنها فضای پاک صبح را آلوده می‌کرد؛ آن گاه نگاهش به ابولهب می‌افتاد. خانه‌اش از خانه آن‌ها دور نبود. او را می‌دید که می‌خندد و با شیطنت به خانه می‌رود.

ابولهب مرد ثروتمند مکه بود. از راه ربا خواری و نزول خواری ثروت زیادی به دست آورده بود. خانه بزرگ و باشکوهی داشت. غلامان و کنیزان فراوانی به فرمانش بودند.

او و همسرش، « ام جمیل» هر روز، آمدن و رفتن پیامبر را زیر نظر داشتند. ابولهب در کوچه‌ها به دنبال پیامبر راه می‌افتاد. هرگاه پیامبر با کسی گفت و گو می‌کرد، زود خودش را آنجا می‌رساند و با صدای بلند می‌گفت: «او دروغ می‌گوید! او پیامبر نیست. به سخنانش گوش ندهید. حرف‌هایش را باور نکنید!».

آن روز مردم در مغازه‌ها و خانه‌ها ایستاده بودند. کوچه‌ها و راه‌ها شلوغ‌تر از همیشه بود. مردم چیزهایی را با یکدیگر می‌گفتند. عده ای هم می‌شنیدند و سر تکان می‌دادند؛ انگار همه منتظر حادثه ای بزرگ بودند؛ اما ابولهب از همه چیز بی خبر بود. 

پیامبر همه این‌ها را می‌دید، می‌شنید و صبر می‌کرد.

ام جمیل هم بیکار نمی‌ماند. به بیابان می‌رفت. در میان بوته‌ها می‌گشت. تیزترین خارها را جدا می‌کرد. با ریسمانی از لیف خرما می‌بست. به گردن می‌انداخت و با خود به شهر می‌آورد و هنگام شب در راه می‌ریخت؛ همان راهی که پیامبر از آنجا به خانه‌اش باز می‌گشت.

بعضی از خارها به پای پیامبر فرو می‌رفت و پیامبر با پای مجروح به خانه می‌رسید. سوزش خارها را احساس می‌کرد. خارها را از پای در می‌آورد و برای هدایت آن‌ها دعا می‌کرد.

دشمنی آن‌ها با پیامبر از یک روز صبح شروع شد. روزی که ابولهب و همسرش مثل همه مردم شنیدند که محمد خود را فرستاده خدا می‌خواند. به مردم می‌گوید آیه‌هایی از آسمان بر او نازل می‌شود. فرشته ای به نام جبرئیل آن آیات را بر او می‌خواند و آن‌ها را به برادری دعوت می‌کند. بین انسان‌های سیاه و سفید فرقی نمی‌گذارد. آدم‌های ثروتمند و فقیر برایش فرقی ندارند. به مهربانی کردن به زیردستان و غلامان فرمان می‌دهد. از دروغ گویی و سخن چینی بدش می‌آید. به مردم می‌گوید: «با همسرانشان مهربان باشند، آن‌ها را نزنند و حرف زشت و دشنام ندهند. دست خالی به خانه برنگردند. برای همسران و فرزندانشان هدیه بخرند و با دستانی پر به خانه بروند».

مردم حرف‌های پیامبر را می‌شنیدند و دسته دسته ایمان می‌آوردند؛اما عده ای که ابولهب هم با آن‌ها بود،با او دشمن شدند. آن‌ها دوست داشتند هر کاری که می‌خواهند بکنند. غلامان و خدمتکاران را شکنجه دهند، آدم‌ها را خرید و فروش کنند. دخترها را زنده به گور کنند. وقتی به کسی پول قرض می‌دهند، چند برابر آن را پس بگیرند. هر روز که می‌گذشت تعداد زیادی از غلامان و بردگان به پیامبر ایمان می‌آوردند و دیگر از فرمان‌های اربابانشان اطاعت نمی‌کردند. خدا را عبادت می‌کردند و بت‌های چوبی و سنگی را دور می‌انداختند. همه این کارها ابولهب را خشمگین می‌کرد.

یک روز ابولهب از خانه بیرون آمد. کسی نمی‌دانست چه فکری در سر دارد؛ اما نزدیکان او می‌دانستند که او برای آزار دادن پیامبر نقشه تازه ای کشیده است.

ابولهب نمی‌دانست که خدا فکرهای او را می‌داند. او نمی‌دانست خداوند پیامبرش را چقدر دوست دارد. وقت آن بود که خداوند سزای کارهای ابولهب را بدهد.

آن روز مردم در مغازه‌ها و خانه‌ها ایستاده بودند. کوچه‌ها و راه‌ها شلوغ‌تر از همیشه بود. مردم چیزهایی را با یکدیگر می‌گفتند. عده ای هم می‌شنیدند و سر تکان می‌دادند؛ انگار همه منتظر حادثه ای بزرگ بودند؛ اما ابولهب از همه چیز بی خبر بود. آرام آرام خود را به مردم رساند و نزدیک آن‌ها ایستاد. با آمدنش همه ساکت شدند. انگار می‌خواستند چیزی را از او پنهان کنند. یک‌دفعه از میان جمعیت صدایی برخاست. مردی با صدای بلند، سخنانی را خواند که برای ابولهب تازگی داشت. سخنانی را که فرشته وحی بر پیامبر نازل کرده بود.

بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرحیمِ

تَبَّت یَدَا أبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ(1) مَا أغنَی عَنهُ مَالُهُ وَ مَا کَسَبَ(2) سَیَصلَی نَاراً ذَاتَ لَهَبٍ(3) وَامرَاتُهُ حَمَّالَهُ الحَطَبِ(4) فِی جِیدِهَا حَبلٌ مِّن مَّسَدٍ(5)
 
به نام خداوند بخشنده مهربان

1. بریده باد دستان ابولهب، بریده باد! 2. مال و ثروت او، سرمایه و سودهای او در جهان دیگر به درد او نمی‌خورد (او را از رفتن به آتش دوزخ باز نمی‌دارد.) 3. به زودی او در آتش در می‌آید، آتشی که زبانه می‌کشد و شعله‌هایش بالا می‌رود. 4. همسرش هم (به دنبال او به آتش درمی آید). 5. او که بر گردنش ریسمانی آویخته و خارها را به گردن می‌کشد.

ناگهان خون در صورت ابولهب دوید. رگ‌های گردنش باد کرد و از خشم خواست فریاد بکشد. دیگر نتوانست آنجا بماند. او دیگر نمی‌توانست در مکه بماند. هر جا می‌رفت حس می‌کرد حتی کودکان و غلامان سوره مسد را می‌خوانند و به او وعده آتش می‌دهند.

درس‌های سوره

خداوند به ما دست داده است؛ تا از ناتوانایان دستگیری کنیم.

تا با آدم‌های خوب دست دوستی و همکاری بدهیم.

تا دست محبت و نوازش بر سر یتیمان بکشیم.

تا با نوشتن خوبی‌ها، مردم را به خوبی‌ها دعوت کنیم.

تا با دست و بازویمان کار کنیم و از درآمد و سودمان به کسانی که توان کار کردن ندارند کمک کنیم.

مردان و زنانی که با دستانشان این کارها را کنند به بهشت خواهند رسید و نتیجه کارهای خوبشان را در این دنیا و آن دنیا خواهند دید. اما اگر مرد و زنی (مثل ابولهب و همسرش) از دستان خود درست استفاده نکنند، از مردم فقیر دستگیری نکنند، ثروت و سودشان را در راه های بد مصرف کنند... مورد نفرین خداوند قرار می‌گیرند. ثروت و سرمایه‌شان هم هر چقدر زیاد باشد نمی‌تواند آن‌ها را از مرگ و افتادن در آتش نجات دهد.

این‌ها، بخشی از درس‌هایی است که ما از سوره‌ی مسد می‌گیریم.

دوباره سوره را بخوان. ببین آیا درس‌های دیگری می‌توانی از این سوره بگیری؟

سرود سوره

ثروتش بسیار و سودش بی شمار

همسرش در معرکه آتش بیار

توی باغ زندگی یک گل نکاشت

صرف باطل کرد هر ثروت که داشت

گل نداد و بوته ای چون خار شد

خارها آتش شد و بسیار شد

عاقبت در آتش سوزان فتاد

همسر و ثروت به او سودی نداد

رفته بودی کاش در راهی درست

سوره «تبت یدا» نفرین به توست

هر دو دستانت ز تن بادا جدا

چون جدا کردی خودت را از خدا



منبع: نشریه باران- ش176.



 

 

 

سلیمان نبی نماینده خدا، پیامبر خدا به خدای متعال عرضه داشت خدایا ملک و سلطنتی به من بده که به احدی نداده باشی. «رَبِّ اغْفِرْ لی وَ هَبْ لی مُلْکاً» (ص :35). خدا دعایش را مستجاب کرد حکومتی به حضرت سلیمان داد که جن، انس، شیاطین، فرشته‌ها، دیوها، بیابان‌ها، جنگل‌ها، حیوانات، باد، ابر همه در اختیار حضرت سلیمان بودند. 

امام صادق علیه السلام فرمود: چرا حضرت سلیمان ملک دنیا خواست؟ 

می‌خواست دو چیز را به مردم دنیا بفهماند، یکی این که بدون ظلم و آدم کشتن هم می‌شود حاکم شد. بدون خون ریزی و آدم کشتن هم می‌شود به حکومت رسید و بدون ظلم هم حکومت کرد. حضرت سلیمان حتی آزارش به یک مورچه هم نرسید. می‌خواست به اهل عالم بگوید که می‌شود آدم حاکم و عادل باشد. «یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ»(النمل : 18). 

روزی حضرت سلیمان با دستگاه حکومتی حرکت می‌کرد که فرمانده مورچه‌ها گفت: به لانه‌هایتان بروید یک وقت حضرت سلیمان و لشکرش شما را پامال نکنند این‌ها شعور ندارند. این حرف فرمانده مورچه‌ها به گوش حضرت سلیمان رسید. حضرت سلیمان پهلوی این مورچه آمد و گفت: این چه حرفی است که گفتی؟ مگر ما ظلم می‌کنیم؟ 

حضرت سلیمان از بیت المال استفاده نمی‌کرد کارش زنبیل بافی بود زنبیل می‌بافت. غلامی داشت که این زنبیل‌ها را می‌برد می‌فروخت نصف پول را به فقراء صدقه می‌داد و با نصف دیگر هم غذا ساده‌ای تهیه می‌کرد برای حضرت سلیمان می‌آورد.

گفت: ای سلیمان مقصود من این بود (خیلی جالب است که سلیمان از حرف مورچه ناراحت نمی‌شود و با همه دستگاه سلطنتی می‌آید پای موعظه مورچه هم می‌نشیند، ما اگر یک کم پول و مقام بهمون برسد دیگر همه چیز را فراموش می‌کنیم ولی سلیمان همه امکانات دنیا در اختیارش است باز به یک مورچه احترام می‌گذارد) که ما را زیر کفش‌هایتان له نکنید. من دیدم مورچه‌ها چشمشان به تاج و تخت و سلطنت شما بیفتد هوس دنیا در آن‌ها ایجاد بشود. آدم چیزی را که نبیند هوسش هم به سرش نمی‌زند.

مورچه گفت: من دیدم مورچه‌ها چشمشان به سلطنت شما بیفتد هوس دنیا می‌کنند گفتم به لانه‌هایشان بروند. 

سلیمان گفت: عجب موعظه قشنگی، مورچه از حضرت سلیمان سئوال کرد وسیله حمل نقل شما چیست؟ 

حضرت سلیمان گفت: باد، «سَخَّرْنَا لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ»(الأنبیاء : 81،79). باد دستگاه حکومتی سلیمان را جا به جا می‌کرد. مورچه گفت: می‌دانی چرا خدا به وسیله باد حکومت تو را جا به جا می‌کند؟

سلیمان گفت: نمی‌دانم. مورچه گفت: من می‌دانم، خداوند می‌خواهد به تو بگوید ای سلیمان حکومت و تختت بر باد است. یعنی تمام موجودات به باد بندند نفس یک موقع می‌آید یک موقع نمی‌آید، اگر اکسیژن نرسد تمام دنیا خاموش می‌شود، یعنی تمام عالم بر باد است یک وقت دلت بر این‌ها خوش نشود.

 

حضرت سلیمان علیه السلام و دربند کردن شیطان

حضرت سلیمان از بیت المال استفاده نمی‌کرد کارش زنبیل بافی بود زنبیل می‌بافت. غلامی داشت که این زنبیل‌ها را می‌برد می‌فروخت نصف پول را به فقراء صدقه می‌داد و با نصف دیگر هم غذا ساده‌ای تهیه می‌کرد برای حضرت سلیمان می‌آورد. حضرت سلیمان همه چیز در دنیا در اختیارش بود اما ابلیس در اختیارش نبود آزاد بود. یک روز به خدای متعال گفت: بار پرودگارا می‌شود آن ابلیس را هم در بند من کنی در اختیار من بگذاری؟ خدا گفت: نه صلاح نیست، بگذار ابلیس آزاد باشد. گفت: خدایا همه چیز در اختیار من است می‌خواهم او هم در اختیار من باشد بیاورم زندانش کنم که خیالم راحت باشد. خدا گفت: حالا که اسرار می‌کنی عیبی ندارد. مامورها را بفرست شیطان فلان جاست بگیرند در غول و زنجیرش کنند به زندان بندازند. رفتند شیطان را غول و زنجیر کردند و به زندان انداختند. سلیمان پیامبر زنبیلش را بافت داد به غلامش گفت: برو بازار به فروشش. غلام رفت دید که بازار خیلی کساد است هیچ کس نیست. دید هیچ کس نمی‌آید قیمت بکند بخرد، دیگر زن‌ها آرایش نمی‌کنند، دیگر زن‌ها بیرون نمی‌آیند. برگشت گفت: آقا بازار خیلی وضعش خراب شده، کسی این زنبیل‌ها را نخرید. حضرت سلیمان گفت: امروز کسی نبود فردا می‌فروشی. غلام فردا آمد دید وضع بدتر شده، پس فردا آمد دید وضع خراب‌تر شده است. حضرت سلیمان به خدا گفت: خدایا اوضاع مملکت خراب شده است. خطاب شد ای سلیمان رئیس بازاری‌ها را گرفتی زندانش کردی. اگر این برود بازار می‌خوابد دیگر کسی حرص دنیا ندارد. حضرت سلیمان گفت: خدایا اشتباه کردم. دستور داد بروید شیطان را آزاد کنید.

 

عزرائیل و قبض روح سلیمان پیامبر

حضرت سلیمان بعد از این که حکومتش را بر پا کرد و بعد از این که خیلی زحمت کشید برای رفع خستگی خواست یک نفس تازه کند به مامورین گفت: من می‌خواهم خستگی در کنم به پشت بام می‌روم نفسی تازه کنم و نگاهی به وضع مملکت بندازم هیچ کسی را راه ندهید ملاقات ممنوع می‌خواهم تنها باشم. رفت بالای پشت بام تا به مملکت وسیعی که درست کرده نگاه بیندازد تا خواست نگاهی کند دید جوانی وارد شد. حضرت سلیمان گفت: آقا من قدغن کردم من وقت ملاقات ندارم کی به شما گفت بیایی؟ (انشاءالله قدمش برای ما خوش یوم باشد. رفیقی داشتم خدا رحمتش کند می‌گفت من روزی بیست تا صلوات برای عزرائل می‌فرستم. روایت داریم مستحب است برای عزرائیل طواف هم کنید. عزرائل قفس دنیا را باز می‌کند و ما را با خدا،با حضرت علی آشنا می‌کند. عزرائیل خودش فرموده: «فَإِنِّی به کل مُؤْمِنٍ رَفِیقٌ»(مجلسی/ بحارالأنوار/ ج56/ ص:245). من با هر مومنی رفیقم. بدها که اهل گناهند از عزرائیل می‌ترسند و الا اولیاء الله به استقبال عزرائیل هم می‌روند خیلی هم با او خوش و بش دارند.) جوان گفت: من کسی هستم که از کسی اجازه نمی‌گیرم. تا گفت: اجازه نمی‌گیرم فهمید ملک الموت است. گفت: آمدم قبض روحت کنم. سلیمان حبیب خداست معصوم است العیاذ بالله طاغوت نبود معصیت کار نبود بسیار هم خوب بود تجملات دنیایی را پشت پا زده بود. به سلیمان اجازه نداند بیاید با خانواده‌اش خدا حافظی کند، اجازه نداند دراز بکشد یا بنشیند در همان حال، ایستاده و به عصا تکیه داده روی پشت بام قبض روحش کرد. تا این عبرت باشد برای اهل عالم که اگر چه اختیار عالم در دستتان هم باشد ایستاده قبض روحت می‌کنند. این قدر به این دنیا دل نبندید.

سلیمان علیه السلام آخرین پیامبری که به بهشت می‌رود.

قرآن می‌فرماید: جن و شیاطین جرات نمی‌کردند جلو بروند فکر می‌کردند ایستاده دارد نگاهشان می‌کند. 

گفتند این چقدر قدرتمند است چند روزه نه غذا خورده و نه خوابیده است. 

قرآن می‌گوید: ما موریانه‌ها را فرستادیم عصای سلیمان را خوردند عصا شکست و سلیمان به زمین افتاد. «فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ»(سبأ : 14). 

وقتی که سلیمان به زمین افتاد گفتند این چند روز مرده است ما فکر کردیم ایستاده دارد ما را نگاه می‌کند. 

امیرالمومنین علیه‌السلام فرمودند: «فَلَوْ أَنَّ أَحَداً یَجِدُ إِلَی الْبَقَاءِ سِلْماً أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِیلًا لَکَانَ ذَلِکَ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ علیه‌السلام » (عبدالحمیدبن ابی الحدیدمعتزلی/ شرح نهج البلاغة/ ج10/ ص: 77). 

اگر کسی می‌توانست کاری بکند در این دنیا بماند سلیمان بود. جن و انس و شیاطین وو پرنده‌ها و جنگل‌ها همه در اختیارش بودند. آیا دنیا به سلیمان وفا کرد. 

آن‌هایی که می‌خواهند به پست و مقام و دنبال برسند سلیمان پیامبر آخرین پیامبری است که به بهشت می‌رود. بعضی روایات داریم که حساب کتاب قیامت سیصد هزار سال طول می‌کشد می‌پرسند این ملک و مقامی که دادیم چه کار کردی؟ «فَقَالَ الدُّنْیَا حلال‌ها حِسَابٌ»(شیخ کلینی/ الکافی/ ج2/ ص : 453).

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ در معرضی که تخت سلیمان رود به باد 



برگرفته از سخنان: حجت‌الاسلام و المسلمین فرحزاد



 

 

 

قدر مسلم حتمی ترین رویداد زندگی در سرنوشت هر جانداری، واقعیت تلخ و شیرین مرگ است.

مرگ هیچگاه دروغ نمی گوید و در انتهای جاده زندگی با آغوش باز ما را به سوی خود فرا می خواند و این تنها دعوتی است که حتما اجابت می شود.

مرگ تنها کالاییست که انسانها از آن عادلانه سهم می برند.

مرگ هر کس همرنگ اوست و هر کس آنگونه می میرد که می زید. به بیان روشنتر نگاه هر کس به مرگ نحوه زندگی او را شکل می بخشد.

گونه گونی تصویر مرگ در ذهن و زبان افراد بشر از پیچیدگی و رازآلودگی اضلاع ناشناخته و حتی بدشناخته این پدیده خبر می دهد.

از نگاه برخی، مرگ چونان عفریتی عجوزه است که بر بلندای زندگی ایستاده و تشنه کام جان آدمی است.

بینش مادیگرایانه، مرگ را قانون طبیعت و نتیجه استهلاک و به تحلیل رفتن قوای جسمانی تفسیر می کند.

برای برخی دیگر، مرگ فسون و افسانه ای بیش نیست، دروغی بزرگ که همیشه راست در می آید. تنها برای اندکی از ابنای بشر، مرگ، آرامشی خوشتر از زندگی و سرآغاز حیاتی جاودانه است.

اینان بر آستان مرگ راحت سر فرود می آورنند.

باید دید قرآن، این حبل متین الهی، به پدیده مرگ از چه زاویه ای می نگرد.

 

در منطق قرآن، مرگ:

1. موت نیست که وفات است، فنا نیست که توفّی (به تمامت گرفتن) و سرچشمه آب بقاست:

إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا یفَرِّطُونَ(تا زمانی که یکی از شما را مرگ فرا رسد؛ (در این موقع،) فرستادگان ما جان او را می‌گیرند؛ و آنها (در نگاهداری حساب عمر و اعمال بندگان،) کوتاهی نمی‌کنند.«الأنعام/61»

2. امری وجودیست و نه عدمی چرا که: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیاةَ(او کسی است که مرگ و حیات را آفرید)«ملک/2»

3. پایان نیست که آغاز است؛ گذشت از دنیا و بازگشت به آخرت است: فَإِلَینَا یرْجَعُونَ(آنان را به سوی ما باز می گردانند)«غافر/77»

4. سنت عمومی خدا در کائنات است؛ همه چیز میراست جز ذات نامیرای او :

كُلُّ مَنْ عَلَیهَا فَانٍ (همه کسانی که روی آن [= زمین‌] هستند فانی می‌شوند) «رحمن/26»

وَیبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ (و تنها ذات ذوالجلال و گرامی پروردگارت باقی می‌ماند!) «رحمن/27»

با این همه، انسان، این تماشاچی هر روزه ی مستند مرگ در هر کوی و برزن، زمانی به واقعیت « مرگ همین نزدیکی است » پی خواهد برد که خود تجربه کند و پیش از آن حتی دمی به حال زار خود نمی اندیشد که به کجا و کدامین سو، ره می پیماید: فَأَینَ تَذْهَبُونَ(پس به کجا می‌روید؟!)«التکویر/26»

برای برخی دیگر، مرگ فسون و افسانه ای بیش نیست، دروغی بزرگ که همیشه راست در می آید. تنها برای اندکی از ابنای بشر، مرگ، آرامشی خوشتر از زندگی و سرآغاز حیاتی جاودانه است.

اگر چه هر حیاتمندی بر حسب طبیعتش خواهان زندگی است و به همان نسبت از مرگ گریزان؛ اما از این خواب جان آرام شیرین، نه باید هراسید و نه روی گرداند.

آنان که باورمندانه حقیقت مرگ را پذیرفته اند آنرا شربتی خوش گوار، جامه ای خوشبو و مرکبی راهوار تا سرای جاوید یافته اند.

اینان پیش ازآنکه اجلشان در رسد خود مرده اند: موتوا قبل أن تموتوا(بمیرید پیش از آنکه بمیرانندتان)

بار خود را بسته و آماده در آستانه مرگ ایستاده اند.

 

موعظه عزرائیل هنگام قبض روح

در رواایتی از معصوم می‌خوانیم:

الأَمْراضُ وَ الأَوْجاعُ کُلُّها بَرِیْدٌ لِلْمَوْتِ وَ رُسُلٌ لِلْمَوْتِ! فَاِذا حانَ الأَجَلُ أَتى مَلَکُ الْمَوْتِ بِنَفْسِهِ فَقالَ یا أَیُّهَا الْعَبْدُ! کَمْ خَبَر بَعْدَ خَبَر؟ وَ کَمْ رَسُول بَعْدَ رَسُول؟ وَ کَمْ بَرِیْد بَعْدَ بَرِیْد؟ أَنَا الَْخَبُر الَّذِى لَیْسَ بَعْدِى خَبَرٌ!

«بیماریها و دردها همگى قاصدان مرگ و فرستادگان او هستند، هنگامى که عمر انسان به سر مى رسد، فرشته مرگ مى آید (بیمار از دیدن فرشته مرگ وحشت مى کند و آن را بى مقدمه مى پندارد ولى) به او مى گوید: اى بنده خدا چه اندازه خبر بعد از خبر، و رسول بعد از رسول، و پیک بعد از پیک، براى تو فرستادم؟ اما من آخرین خبرم، و بعد از من، خبرى نیست»!

پس آن گاه مى گوید: «دعوت پروردگارت را اجابت کن! خواه از روى میل و خواه از روى اکراه»! و هنگامى که فرشته مرگ روح او را قبض مى کند، فریاد بستگان بلند مى شود، او صدا مى زند: عَلى مَنْ تَصْرَخُونَ؟ وَ عَلى مَنْ تَبْکُونَ؟ فَوَ اللّهِ ما ظَلَمْتُ لَهُ أَجَلاً وَ لا أَکَلْتُ لَهُ رِزْقاً بَلْ دَعاهُ رَبُّهُ: «بر چه کسى فریاد مى کشید؟ و براى چه کسى اشک مى ریزید؟ به خدا سوگند وقت او به پایان رسیده بود، و تمام روزى خود را دریافت داشته بود، پروردگارش از او دعوت کرد و او دعوت حق را اجابت نمود».

فَلْیَبْکِ الْباکِى عَلى نَفْسِهِ، فَاِنَّ لِى فِیْکُمْ عَوْدات وَ عَوْدات حَتّى لاأَبْقى مِنْکُمْ أَحَداً: «اگر مى خواهید گریه کنید، بر خویشتن بگریید!، من باز هم کراراً به میان شما مى آیم! تا یک نفر از شما را باقى نگذاریم»!.

 

آیا فرشته مرگ را می‌توان دید؟

اما شاید پرسیده شود که مگر همه افراد به هنگام جان دادن، فرشته مرگ را مشاهده می‌کنند؟

پاسخ این است که "در برخی آیات‌، گرفتن روح به خداوند، (زمر، 49) و در برخی‌، به فرشتگان‌، (مائده‌، 117) و در بعضی دیگر، به "ملك الموت‌" (عزرائیل‌) نسبت داده شده است‌; البته از آن جا كه این ها در طول همند، در آن‌ِ واحد می‌توان قبض به وسیله فرشتگان را به ملك الموت‌، و قبض ملك الموت را به خداوند نسبت داد. 

همة افراد هنگام جان سپردن‌، گیرنده روح خود را می‌بینند; لكن‌، افراد مؤمن‌، كافر و... هر یك‌، به تناسب حال خود، چهره‌های مختلفی از ملك الموت را می‌بینند. حضرت ابراهیم‌ با فرشته‌ای ملاقات كرد، به او گفت‌: تو كی هستی‌؟ گفت‌: من ملك الموت هستم‌; سپس گفت‌: آیا صورتی كه با آن روح‌ِ مؤمن را می‌گیری‌، می‌توانی به من نشان دهی‌؟ گفت‌: بله چشم‌هایت را ببند، بستم‌، (وقتی باز كردم‌) ناگهان جوان خوش صورت‌، خوش لباس‌، خوش شكل و شمایل با بوی بسیار خوشی دیدم‌; بعد گفت‌: اگر مؤمن (به هنگام مرگ‌) با چیزی ملاقات نكند، مگر همین زیبایی صورت‌، برایش كافی است‌.

(پیش از آن‌) گفت‌: آیا صورتی كه با آن‌، روح فاجر را می‌گیری‌، می‌توانی نشان دهی‌؟ (او) گفت‌: طاقت (دیدن آن را) نداری‌! گفت‌: (طاقت‌) دارم‌; گفت‌: چشم هایت را ببند، بستم‌، سپس به او نگاه كردم‌، ناگهان مرد سیاهی كه موهایش بلند شده‌، بوی بدی می‌دهد، لباس سیاه دارد و... دیدم (در این جا) حضرت ابراهیم‌غ غش كرد، وقتی به هوش آمد و ملك الموت را به حال اول دید، گفت‌: اگر فاجر با كسی ملاقات نكند، مگر با همین چهره‌، او را بس است‌.( تفسیر نورالثقلین‌، العروس الحویزی‌، ج 5، ص 448، موسسه التاریخ العربی‌. ) 

چهره‌ای كه میت‌، هنگام دیدن گیرندة روح پیدا می‌كند، برای بازماندگان و كسانی كه در كنار او هستند، ملموس و محسوس نیست‌; هر چند بعضی بزرگان‌، به درك آن چهره توانا هستند. پیامبر اسلام ‌برای عیادت مردی از انصار به خانة او آمد; فرشتة مرگ را بالای سر او دید، فرمود: با این دوست من‌، با مدارا و لطف رفتار كن‌، چرا كه او مردی با ایمان است‌، عرض كرد: ای محمد! بشارت بر تو باد كه من نسبت به همة مؤمنان با مجسم‌; و بدان هنگامی كه قبض بعضی از فرزندان آدم را قبض روح می‌كنم‌، خانواده او فریاد می‌كشند، من در كنار خانه می‌ایستم‌، می‌گویم من گناهی ندارم (عمر او پایان یافته بود)، من باز بارها به میان شما برمی‌گردم‌! بهوش باشید، بهوش‌."



شکوری-شبکه تخصصی قرآن تبیان



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
  • رهسپار با ولایت
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نیستان و آدرس neyestan2000.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.